loading...
مبین پاتوق - آشپزی.سرگرمی.اس ام اس.عکس
تبلیغات
اطلاعیه سایت


به دلیل بروز بودن سایت از صفحات دیگر نیز دیدن فرمایید

مطالب درخواستی خود را در تماس با ما مطرح کنید

کپی برداری از سایت فقط با ذکر منبع مجاز است

برای استفاده بهتر از امکانات در سایت عضو شوید 


هواداران مبین پاتوق سایت رو با نام سامانه تفریحی مبین پاتوق لینک کرده و یا بنر ما را در سایت خود قرار دهند



http://s6.uplod.ir/i/00645/tlvb55ocf12z.gif


https://rozup.ir/up/music-city/cvxgfvx.gif

آخرین ارسال های انجمن
mobin-kasiri بازدید : 1301 چهارشنبه 1394/03/13 نظرات (1)

-بعید می دونم اینطوری باشه که شما می گین ! مشکل همسرتون به نظر وخیم می یاد، قشنگ واضح دچار شک عصبی شده و این بار اولش نیست ، چون سیستم عصبیش به شدت حساسِ و با کوچکترین تحریکی عکس العمل شدیدی نشون می ده ... 
-من دقیق نمی دونم !
اینبار نوبت دکتر که با بهت نگاهش کنه ...
-منظور تون رو درست متوجه نشدم، یعنی می خواین بگین نمی دونستین همسرتون یه مشکل حاد دارن؟
-تا همین چند ساعت پیش نمی دونستم!!!..................

 

جهت مشاهده به ادامه مطلب مراجعه فرمایید

 

mobin-kasiri بازدید : 436 چهارشنبه 1394/03/13 نظرات (0)

لیوان آبو سر جاش گذاشتو دوباره رفت سمت اونی که ازش متنفر بودولی براش می مرد ... 
یه نگاهی به دورو بر انداخت ، همه جا در امنو امان بود ...

چشمش افتاد به جای گازش سرشونه باران، یقه لباس گشاد بودو می شدو جای زخمو واضح دید،یکمی جلو تر رفت ... مرض داشتی پسر؟ ببین چیکارش کردی؟ وای که نمی دونی چقدر خوشمزه بود به خدا ...

... درد ، اگه کسی ببینه چی ؟ حالا که کسی نیست... یعنی تا ابدم کسی نیمیاد؟ خوب می گم لباشو عوض کنه ، آره جون خودت اونم گوش داد! واسه دق دادن تو هم که شده کاری می کنه همه بفهمن کار تو بوده ...مگه مرض داره ؟ نداره ؟ خوب چرا داره ، اگه نداشت که الان من به این حالو روز نبودم ... برو تلافی .. آخه نمی ذاره ، خاک بر سر به درد نخورت، مثلا" مردیا !!!.............................

 

جهت مشاهده به ادامه مطلب مراجعه فرمایید

 

mobin-kasiri بازدید : 259 چهارشنبه 1394/03/13 نظرات (0)

هوا حسابی سرد بودو سوز بدی داشت حتی یه طوری بود که به نظر می اومد برفم داشته باشه، یه اورکت بلند مشکی که تازه هم خریده بودو با یه شلوار خوش دوخت بلوز همرنگش که دودی بود انتخاب کردو یه کروات دوودی ، طوسی هم زد ... 
تیپش در حد یه مانکن اساسی تکمیل شده بود، عطرشم زدو یه نگاه اجمالی به خودش انداخت، داشت دیرش می شد به بیان قول داده بود، پس باید زود می رفت ... 
زنگ در خونه پدریشو که زد یه حس گس ریخت تو تنش، چقدر روحش پر می کشید برای دوباره اینجا بودن !
وقتی وارد سالن شد اولین کسی که برای استقبالش اومد مادر همیشه چشم به راهش بود ، بعدم حاج صلاح ... باهاشون روبوسی کردو رفت سمت سالن پذیرایی ..................

 

جهت مشاهده به ادامه مطلب مراجعه فرمایید

 

mobin-kasiri بازدید : 352 چهارشنبه 1394/03/13 نظرات (0)

...با اینجا ایستادنو زانوی غم بغل زدن به جایی نمی رسم،باید ادامه بدم ...
راه افتادو از اونجا کم کم دور شد ، به خیال خودش داشت می رفت سمت اون روستا ، ولی هر چی می رفت کمتر چیزی براش آشنا می اومد !

از ترس نفسش گرفته بودو نمی تونست درست قدم برداره، اگه روز بودو یا حتی توشرایط عادی می تونست مسیر روستارو پیدا کنه اما حالا مغزش خالی شده بودو حتی نمی تونست درست جلوی روشو ببینه .......................

 

جهت مشاهده به ادامه مطلب مراجعه فرمایید

 

mobin-kasiri بازدید : 427 چهارشنبه 1394/03/13 نظرات (0)

 

توماژ یکی از اون اخمای خاص خودشو به صورت طناز پاشیدو دستشو کنار زدو به سمت صدا رفت ...
طناز اما تو دلش لعنت فرستاد به اون خروس بی محل بعدشم برگشتو یه نگاه پر تنفر بهش انداخت ...
باران چند لحظه کوتاه بهشون خیره شد، اما سعی کرد به خودش مسلط بشه ، داشت راه اومده روبر میگشت که ...
- جانم چیزی شده ؟......................

 

جهت مشاهده به ادامه مطلب مراجعه فرمایید

 

mobin-kasiri بازدید : 261 چهارشنبه 1394/03/13 نظرات (0)

توماژ همینطور کلافه پاشو روی سنگ ریزه های زیر پاش گذاشته بودو اونارو عصبی عقب جلو می کرد که صدای یه جیغ بنفش قلبشو ازجا کند، بی معطلی بلند شدو دوید سمت صدا ... 
توی دلش هرچی بدو بیراه بلد بود ،نثار اون روح پلیدو لجبازکردو سرعتش اضافه کرد تا بالاخره بانی صدا جلوی چشماش ظاهر شد ...

دوید سمتش ، قلبش از التهاب زیاد تند می تپید، باران پاشو توی شکمش جمع کرده بود، اما تا توماژ کاملا" بهش نزدیک شد، صدای قهقهه بلندش فضای کوهو پر کرد ...

توماژ دلش می خواست خفش کنه ، سر به سرش گذاشته بود، پره های بینیش تند تند بازو بسته می شدو از چشماش خون می چکید ..............

 

 

جهت مشاهده به ادامه مطلب مراجعه فرمایید

mobin-kasiri بازدید : 232 چهارشنبه 1394/03/13 نظرات (0)

... توماژو نمی دونم اما خودم چشیدم که می گم، بفهم دختر! آخه چطوری بهت ثابت کنم که به خاطر چی دنبالت ؟

- خوب تو گوشات فرو کن روژین ، اگه یه باره دیگه از این غلطا بکنی نه من نه تو، اگه می خوای بیایو ببینیش از من مایه نذار، من حوصله این مسخره بازیا رو ندارم ...

روژین مظلومانه نگاهش کردو چیزی نگفت ...

- حالا هم زنگ بزن داداش جونت ، این گندی رو که زدی یه جور جمعو جورش کن ................

 

جهت مشاهده به ادامه مطلب مراجعه فرمایید

 

mobin-kasiri بازدید : 317 چهارشنبه 1394/03/13 نظرات (0)

بحث بین این دوتا تمومی نداشت ولی خوب از بچگی باهم بزرگ شده بودنو از برادر بهم نزدیک تربودن ، واسه همین جایی واسه دلخوری از حرفای هم پیدا نمی کردن ...

حتی یه جا درس می خوندن، توهان الان برای دکتری می خوند ولی هنوز مثل پسر بچه ها شروشور بود،به هر حال استایلشم جوری بود که ناخودآگاه همه بهش کشش پیدا می کردن و این براش لذت داشت ...

بالاخره همه جمع شدنو آتیش اصلی رو به پا کردنو پسراهم آتیش سوزی درونشون جرقه زدو ترقه و بمب و نارجک بود که تو هوا می رفتو جیغ دخترارو در می آورد ................

 

جهت مشاهده به ادامه مطلب مراجعه فرمایید

 

mobin-kasiri بازدید : 237 چهارشنبه 1394/03/13 نظرات (0)

خلاصه رمان الهه شب:

باران دختری که سعی می کنه شبیه بقیه دخترا نباشه، تا حالا عشقو تجربه نکرده و بهشم توجهی نداره ، ظاهری تقریبا" پسرونه داره و اصولا"در خواست کمک کسی رو قبول نمی کنه، در مورد جنس ذکور هم زیاد تمایلی به کمک کردن نداره، واز قضا با شخصی آشنا می شه که دقیقا"سعی می کنه جنسیتش روی رفتارش زیاد تاثیر گذار باشه و زیادی ادعای مردی کنه ...

توماژ که حداقل سعیش رو واسه خوب بودن می کنه ،دوست داشتنی و البته خیلی با هوش و در ضمن گاهی اوقات زیادی غیرتی ، یکمی هم شکاک، خاندانش از تبار کرد نشینن و خودش هم یه پسر کرد چشم سیاه فوق العاده جذاب ، مادرش براش یه موجود مقدس و کلا" خونه رو یه محیط پاک می دونه که نباید توش گناهی رو مرتکب شد...


و حالا رسیدن این دوتا موجود کاملا" معکوس هم ،می تونه مسائلی رو پیش روشون بذاره که ممکن شخصیت اصلی شون رو تحت تاثیر بذاره چون مواجهه یه دختر سنگی با گذشته مرموز و پسری با ظاهری معقول و محجوب که سعی می کنه به دختر کمک کنه و کم کم عاشق خودش کنه اما باید دید باران می تونه با توجه به گذشتش طعم یه عشق واقعی رو بچشه یا نه !!!!

نوع نگارش محاوره ای و از زبون سوم شخص نوشته می شه ...

 

 

جهت مشاهده به ادامه مطلب مراجعه فرمایید

 

اطلاعیه سایت

درباره ما
با سلام. رسانه تفریحی مبین پاتوق در سال 1393 با هدف ایجاد پایگاهی سالم برای نشاط و و بگردی ایرانیان ایجاد شده است و در ستاد ساماندهی پایگاه های اینترنتی به ثبت رسیده است. کلیه مطالب سایت مطابق با قوانین جمهوری اسلامی ایران است. برای بهتر شدن این تارنما ما را یاری کنید.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    پرچم کدوم بالاست ؟
    زوج آینده ی شما ؟
    انجمن سایت


    انجمن سرگرمی تفریحی مبین پاتوق.
    انجمن سرگرمی تفریحی مبین پاتوق با موضوعات مختلف برای اشتراک گذاشتن مطالب دوست داشتنی خود بین کاربری دیگه امیداورم بهتون خوش بگذره.

    آمار سایت
  • کل مطالب : 619
  • کل نظرات : 22
  • افراد آنلاین : 17
  • تعداد اعضا : 5
  • آی پی امروز : 111
  • آی پی دیروز : 122
  • بازدید امروز : 159
  • باردید دیروز : 345
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1,674
  • بازدید ماه : 1,674
  • بازدید سال : 83,584
  • بازدید کلی : 696,595
  • درباره من
    من مبین کثیری مدیریت این وبلاگ را بر عهده دارم، امیدوارم با گذاشتن مطالب گوناگونی که از وبسایت های بزرگ گلچین شده است لذت کافی را ببرید، امید است بتوانم بخش کوچکی از تفریح شما را تامین نماییم، با تشکر